معنی کش هادائن - جستجوی لغت در جدول جو
کش هادائن
به چیزی تکیه دادن
ادامه...
به چیزی تکیه دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شس هادائن
تحریک کردن، انگولک کردن
ادامه...
تحریک کردن، انگولک کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شک هدائن
با جسم تیزی خراش ایجاد کردن
ادامه...
با جسم تیزی خراش ایجاد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رش هدائن
با دست ضربه وارد ساختن
ادامه...
با دست ضربه وارد ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
خش هدائن
بوسیدن
ادامه...
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هادان
به عمد جایی را به آتش کشیدن
ادامه...
به عمد جایی را به آتش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هدائن
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
ادامه...
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
هم هادائن
یاد دادن، آموختن
ادامه...
یاد دادن، آموختن
فرهنگ گویش مازندرانی
لا هادائن
پوشاندن، پنهان کردن، کتمان کردن
ادامه...
پوشاندن، پنهان کردن، کتمان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاش هادائن
شکاف دادن، چاک دادن
ادامه...
شکاف دادن، چاک دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کیس هادائن
به تنگی کشاندن، محاصره نمودن
ادامه...
به تنگی کشاندن، محاصره نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
کره هادائن
به اجاره دادن، کرایه دادن
ادامه...
به اجاره دادن، کرایه دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کرس هادائن
پناه گرفتن، رماندن و هدایت حیوانات وحشی به نقطه ای که در
ادامه...
پناه گرفتن، رماندن و هدایت حیوانات وحشی به نقطه ای که در
فرهنگ گویش مازندرانی
قل هادائن
به طرف جلو فشار دادن
ادامه...
به طرف جلو فشار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
سو هادائن
تیز کردن ابزار فلزی مقل تبر، دهره، کج بیل، تیشه، قیچی، کارد
ادامه...
تیز کردن ابزار فلزی مقل تبر، دهره، کج بیل، تیشه، قیچی، کارد
فرهنگ گویش مازندرانی
کش هدائن
دنباله دار کردن سخنی
ادامه...
دنباله دار کردن سخنی
فرهنگ گویش مازندرانی
دکت هادائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دکو هادائن
تکان دادن، کوچک
ادامه...
تکان دادن، کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
دل هادائن
دقیق شدن، عاشق شدن
ادامه...
دقیق شدن، عاشق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
در هادائن
رها کردن حیوانات یا پرنده، خارج کردن باد شکم
ادامه...
رها کردن حیوانات یا پرنده، خارج کردن باد شکم
فرهنگ گویش مازندرانی
خل هادائن
سست شدن، زیر درویی
ادامه...
سست شدن، زیر درویی
فرهنگ گویش مازندرانی
چک هادائن
گیر دادن، چسباندن، ضربه زدن، پادادن
ادامه...
گیر دادن، چسباندن، ضربه زدن، پادادن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوش هادائن
پیوند دادن
ادامه...
پیوند دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
جغ هادائن
فشار دادن، در تنگنا قرار دادن
ادامه...
فشار دادن، در تنگنا قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکل هادائن
تکیه دادن
ادامه...
تکیه دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تر هادائن
ترشح ادرار و اسهل
ادامه...
ترشح ادرار و اسهل
فرهنگ گویش مازندرانی
بغ هادائن
بخار دادن، بخور دادن سر و صورت به منظور درمان بعضی بیماری
ادامه...
بخار دادن، بخور دادن سر و صورت به منظور درمان بعضی بیماری
فرهنگ گویش مازندرانی
بل هادائن
بلعیدن
ادامه...
بلعیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کل هدائن
انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن، تکیه دادن، پوست انداختن، پوست انداختن مار یا درخت
ادامه...
انتهای دو چوب یا دو چیزی را به هم تکیه دادن، تکیه دادن، پوست انداختن، پوست انداختن مار یا درخت
فرهنگ گویش مازندرانی